عریان
مرغهای چسبیده بافشار به شیشه ، عریان
رانهای گوساله ی نوجوان ، آویزان
چشمهای پخته ی خیره شده به دیوار روبروی گوسفندان
به روی سینی کله پزان
پیر مرد قد کوتاه
لِه می شود در اتوبوس در جمعیت
نعره می زند مرد ، در گوشم ، ببین خدایا ، ما را
ولی هنوز ...
مرغهای چسبیده بافشار به شیشه ، عریان
و من بی حیای چشم چران
رانهای گوساله ی نوجوان ، آویزان
چشمهای پخته ی خیره شده به دیوار روبروی گوسفندان
به روی سینی کله پزان
پیر مرد قد کوتاه
لِه می شود در اتوبوس در جمعیت
نعره می زند مرد ، در گوشم ، ببین خدایا ، ما را
ولی هنوز ...
مرغهای چسبیده بافشار به شیشه ، عریان
و من بی حیای چشم چران